شهید بـهروز مــهدی زاده

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید بـهروز مــهدی زاده

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید بـهروز مــهدی زاده

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام بهروز مهدی زاده از شهدای دانش آموز شهرستان چالوس می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : نصرت
تاریخ تولد : 1351/03/15
تاریخ شهادت : 1367/09/15
محل تولد : چالوس
گلزار شهدای دلگشاءچالوس
نحوه شهادت : تیر مستقیم
محل شهادت : فاو - اروندرود
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

بايگاني

زندگینامه بسیجی شهید بهروز مهدی زاده

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۳ ق.ظ

شهید بهروز مهدی زاده در سال1351در خانواده ای متدین،مظلوم و زحمت کش ودر روستای((دلگشا)) چالوس دیده به جهان گشود.فرزند سوم خانواده اش بود و تحصیلات خود را تا مقطع پایان راهنمایی در چالوس گذراند و به سبب شوق و علاقه ای که به حضور در جبهه و دفاع مقد س داشت  در همین مقطع و در سن16سالگی به نیروهای کفر ستیز اسلام پیوست.در تاریخ  10/تیر/1367 از ناحیه چالوس و پایگاه مقاومت بسیج این شهرستان به منطقه عملیاتی جنوب کشور اعزام  گردید. طی پنج ماه حضور دلیرانه و شجاعانه در سمت تک تر انداز دیز خدمت نیروهای اسلام ودر تیپ سوم مالک اشتر خدمت می کرد.

آنچه که آرزو و غایت آمال این نوجوان دلاور بسیجی فداکار اسلام بود نصیبش گشت و شهادت در راه خدا توفیقی بود که اورا شامل شد و سر انجام در 15/آذرماه/1367در منطقه عملیاتی محور فاو  اروندرود بر اثر اصابت تیر مستقیم به درجه شهادت نایل گشت.

پیکر پاک و مطهرش طی وداعی باشکوه وبه یاد  ماندنی توسط امت دلیر و خداجوی  شهرستان چالوس تشییع و سپس در گلزار  شهدای روستای دلگشای هچیرود چالوس به سینه گرم و پاک وطن اسلامی سپرده شد.

ویزگی های اخلاقی و مذهبی شهید

از اسمی که برای او گرفته بودیم راضی نبود. دوست داشت اسمش حسن یا حسین بود. در کار خانه به من و پدرش کمک می کرد. از دوم راهنمایی هوایی شده بود و می گفت می خواهم به جبهه بروم.

اصرار داشت و می گفت اگر نتوانم بجنگم می توانم برای رزمندگان غذا و وسیال ببرم و یا حداقل لباسهای آنهارا بشویم.

به پدر و مادر احترام فراوانی می گذاشت متواضع بود و خوش اخلاق عاشق امام حسین(ع)بود و. در شب های محرم مداحی می کرد. بیشتر مداحی حضرت علی اکبر(ع)و حضرت ابوالفضل العباس(ع)رادوست داشت و لباس فرم بسیجی مرا که خیلی براش بزرگ بود می پوشید و به مادرم می گفت مامان ببین اندازه من هست.

مادر شهید می گوید:یک بار به مرخصی آماده بود چون شب بود مارا بیدار نکرد و در ایوان خانه خوابید صبح من متوجه شدم او امده بلافاصله همه را بیدار کردم و گفتم بلند شوید که بهروز آمده است.


۹۵/۰۵/۱۷ موافقين ۰ مخالفين ۰
میثم میثم

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی